آشنایی شعرا و عرفای ایران با شطرنج
آنچه از شعر و ادب پارسی در مورد شطرنج بجای مانده حکایت از آن دارد که شعرا و عرفای ایران از جمله آشنایان به شطرنج بودند واین حقیقت را میتوان از خلال شعر و ادب پارسی،نیک در یافت.
بساادبا که ازحرکت های مهره ها یا موقعیت و(منصوبه)های آن سخن رانده اند که ماامروزه تعیین دقیق معنای برخی ازمفاهیم به کاررفته را دشوار می یابیم ونسل ما را چندان آشنایی با این مفاهیم نیست.
بیشتر آن بلند آوازگان با آگاهی کامل از چند وچون بازی و حرکت مهره های آن،به رمز وکنایه،تمثیل و استعاره، در بیان مقصود خویش از این بازی بهره گرفته اند.
عنصری گستره یاعرصه کمال را به استعاره به تخت شطرنج تشبیه می کند:
شترنج کمال را تو شاهی یا رخ مراسب جمال را رکابی یا رخ
ابوالطیب مصعبی، به مرگ امیر فرخ زاد در معنی دنیا میگوید:
جها نا نا فسوسی و بازی که برکس نپایی وبا کس نسازی
هم ازتست شهمات شترنج بازان ترا مهره داده به شترنج بازی
عطار در آوای پند آمیز خود گوید، چگونه شود هم به شاه روی نیآورد، و یا بر او دل نبندد:
کشد چون پیل مستش اسب درراه پیاده رخ نیارد نیز در شاه
افسوس خاقانی از گردش دور گردون :
آسمان نطع مرادم بر نشاند نه شهش ماندو نه فرزین ای دریغ
فردوسی شطرنج را چون صحنه نبردی میبیند به روزگار جنگ:
دگر بهره شترنج بودی و نرد سخن گفتن از روزگار نبرد
عارف بزرگ نیشابور با ستایش عاشقی و مقامات آن و حکم بر آن که جز عاشقی هر آنچه هست خرافاتست گوید:
پیاله ای دو به من ده که صبح پریده درید پیاده ای دو فرو کن که وقت شهماتست
اگر چه شاه شوی مات هر گدایی شو که شاه نطع یقین آن بود که شهماتست
خاقانی سراینده نامی قصیده ( هان ای دل عبرت بین) که مشهور به ایوان مداین است با مشاهده طاق کسرای ویران شده، اورابه دوران بلندیهای یک امپراتوری جهانی میبرد و ویرانه بوم نشین شاهنشاهی عالم را سنگ پایه شعر عبرت آمیز خود می سازد وچنین می گوید:
از اسب پیاده شو بر نطع زمین رخ نه زیر پی پیلش بین شهمات شده نعمان
نی نی که چو نعمان بین پیل افکن شاهان را پیلان شب و روزش گشته زپی دوران
ای بس شه پیل افکن کافکند به شه پیلی شترنجی تقدیرش در ماتگه فرمان
سعدی ناله می دارد که تا به کی باید در عرصه شیراز پیاده باشد و دیگر پیادگان فرزین:
میان عرصه شیراز تا به چند آخر پیاده باشم و دیگر پیادگان فرزین
منبع:وبلاگ بیدق