مهره های شطرنج در شعر و ادب پارسی
مهره های شطرنج در شعر و ادب پارسی
فردوسی جایگاه شاه را بر تخت شطرنج و در قلب سپاه شرح می دهد:
بیاراست دانا یکی رزمگاه به قلب اندرون ساخته جای شاه
عنصری می گوید شاه را نمیتوان کشت و از صفحه شطرنج خارج کرد:
گفتم این و گریختم زعسس شاه شترنج را نگیرد کس
سعدی اشاره به توان و قدرت شاه دارد:
که شاه ارچه در عرصه زور آورست چو ضعف آید از بیدقی کمتر است
ابیاتی سروده شده که حرکت وزیر در گذشته به سان امروز نبوده و این مهره به یک گام کج می رفته
سنائی:
جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک همچو فرزین کج روی در راه نا فرزانه ای
فردوسی:
همان نیز فرزانه یک خانه بیش نرفتی به جنگ از بر شاه پیش
فردوسی:
نرفتی کسی پیش رخ کینه خواه همی تاختی او همه رزمگاه
حافظ:
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شترنج رندان را مجال شاه نیست
حرکت فیل در گذشته با یک گام تنها سه خانه را به صورت مورب پشت سر می گذاشته و مهره حریف را در سومین خانه از میان بر می داشته و همین گونه هم کیش میداده است.
فردوسی:
سه خانه برفتی سر افراز پیل بدیدی همه رزمگاه بر دو میل
در شرح های مختلف حرکت فیل را دو خانه و مورب از روی نخستین خانه اشغال شده مهره خود و یا
حریف جهش می نمود و در خانه دوم می نشست و مهره حریف را میزند و یا به شاه کیش می داد.
فردوسی:
همان رفتن اسب سه خانه بود به رفتن یکی خانه بیراهه بود
خاقانی:
دل که کنون بیدق است باش که فرزین شود چون که به پایان رسد هفت بیابان او
عطار:
پیاده چون ببینی بر کناره چو فرزین شد ترا گیرد سواره
ناصر خسرو:
بسا بیدق که چون خردی پذیرد به آخر منصب فرزین بگیرد
در این شعر پند گونه، دستیابی به والائی و شایستگی در گرو پذیرش خردی و افتادگی است.
مات از نگاه شعرا:
فردوسی به زیبائی معنی مات را در پیدایش شطرنج چنین می سراید:
شه از خانه خویش بر تر شدی همی تا بر او جای تنگ آمدی
و ز آن پس ببستند بر شاه راه رخ و اسب و فرزین و پیل وسپاه
نظامی در شعرش ،بازی ترکیبی و مات کردن شاه را با دو فیل چنین می سراید:
بدان آمد که یک منصوبه بازد که با پیلان بهم شه مات سازد
منبع:وبلاگ بیدق
- ۹۲/۰۵/۱۳