تفسیر های از چهار غول شطرنجی دنیا با زبان شیوای چرنف
تفسیر های از چهار غول شطرنجی دنیا با زبان شیوای چرنف
رابرت (بابی) فیشر
فیشر در تورنومنت ها و بازی های دو جانبه بی رقیب بود و در بازی بلیتس (شطرنج پنج دقیقه ای) یک سر و گردن بالاتر از بقیه بود. میل به پیروزی در او زیاد است.
بازی فیشر از همان آغاز پخته بود. جایی که بیشتر جوان ها غرق در در تاکتیک ها می شدند فیشر بازی پوزوسیونی را ترجیح می داد.
فیشر در گشایشها خود را محدود کرد (سال های سال e4 کرد) اما گشایشها را حتی از نویسندگان هم بهتر میدانست. بر خلاف نوابغی چون مورفی و کاپابلانکا, گشایش ها را با وسواس وریزه کاری مطالعه میکرد و هر شاخه جدیدی را که در سراسر جهان بازی میشد میدانست. وقتی دانش آموز بود دائما مطالعه میکرد و نشریات شطرنج را میخواند و (شاخماتی بولتین) را همیشه در جیب میگذاشت. تحلیل های خود او نیز از اهمیت خاصی برخوردار بود.
فیشر روحیه جنگنده لاسکر را دارد و تکنیکش یاد آور تکنیک کاپابلانکاست. میداند که چگونه برتری پوزوسیونی کسب کند و به شیوه ی کلاسیک حفظش کند. میداند که برتری جزئی را چگونه تا پایان بازی ادامه دهد و در آخر بازی به پیروزی برساند.
اگر اقتضا کند فیشر تاکتیک پردازی به درخشندگی تال میشود, اما باز هم , مانند کاپابلانکا پیروزی با استراتژی منطقی را بر پیروزی با آتش بازی ترجیح میدهد.
پوردی در تفسیر بازی فیشر -اشتاین, سوس, 1967 میگوید: با معیار های رایج بازی کردن با مهره ی سفید در این بازی اعصاب آهنین میخواهد. قدرت محاسبه فیشر و اعتماد به نفس او در قضاوت هایش به او امکان میدهد تا جنگ های حیاتی را به نحوی که هیچ کس جرئت ندارد ادامه دهد.
امانوئل لاسکر
لاسکر تنها بازیکنی بود که هم در بازی پوزوسیونی احساس راحتی میکرد و هم در بازی ترکیبی, در فهم استراتژی نیز از زمانه خود بسیار جلوتر بود. مفایم مدرنی چون بهره برداری از ضعف نقاط سفید رنگ را در سال 1909 در بازی هایش با میسز و تارتاکور میابیم. چرخش حمله از نقطه ضعفی به نقطه ضعفی دیگر, در بازی اش با سالوه در همان سال کاملا جدید بود.
بازی لاسکر سرشار از انواع ایده های ترکیبی است, دیگران از استعداد های خود در بازی ترکیبی برای ایجاد هیجان های حسی استفاده میکردن. اما لاسکر ترکیب ها را در چارچوب بازی های استراتژیک ارائه میداد. پولاک با نوامیدی میگفت: جواب دادن به حرکت بد لاسکر اصلا آسان نیست. مارکو گفته است : قابل توجه است که استادان بزرگی چون پیلز بری, ماروکسی و یانوفسکی همچون هیپنتیزم شده ها در برابرش بازی میکردند.
روبن فاین در مورد بازی لاسکر میگوید: به نظر من بسیاری از بازی های لاسکر به چاه بی انتهایی میمانند. من بارها مرور کرده ام و هر بار ایده های جدیدی در آنها یافته ام. در وجود لاسکر ایده های تاکتیکی بی نظیر میبینم.
کاپابلانکا در رابطه با لاسکر میگوید: هیچ استادی آن همه مورد سو تفاهم آماتور و حتی استاد قرار نگرفته است. در باره اش می گویند که سبک خشکی دارد و پیروزیاش فقط به مهارت او در آخر بازی و بهره برداری از اشتباهات حریف بستگی دارد. البته در آخر بازی بی رقیب بود, اما او عمیق ترین و خلاق ترین بازیکنی بود که من شناخته ام.
سبک لاسکر به آب زلالی میماند که در آن زهر آمیخته اند.
لاسکر به مدت 27 سال قهرمان بود.
آلکساندر آلخین
آلخین درخشان ترین و خلاق ترین شطرنج باز تاریخ است. او بیش از هر استاد دیگری در تورنومنت ها به مقام اول رسید. 18 سال تا زمان مرگش قهرمان جهان بود. مفسری کم نظیر بود, از بزرگترین شطرنج بازان چشم بسته به حساب می آمد. سهمش در تئوری شطرنج چنان اهمیتی دارد که می توان گفت گشایش ها از بازی آلخین تشکیل میشوند.
بازی های آلخین در یک کلام شگفت انگیزند! مجموعه ای از شاهکار هایند که از هنرمندی, اصالت و درخشش آکنده اند. در بازی ترکیبی آلخین بی همتاست آفریده هایش پر آب و رنگ و همواره مجذوب کننده اند. آلخین در حالات اوج( که غالبا هم در حالت اوج بود) با ترکیب های خیره کننده و بدیع همگان را مبهوت میکرد. بازی پر جوشش آلخین تحسین ها را بر می انگیخت.
روبن فاین میگوید: آلخین شاید همتایانی داشت ولی کسی از او بالاتر نبود. او از هنرمندان بزرگ شطرنج بود.
استالبرگ میگوید: آلخین یکی از بزرگ ترین و شاید هم بزرگ ترین استاد شطرنج باشد.در تاکتیک بی نظیر بود و شاهکار های استراتژیکی خلق کرد. آلخین از لحاظ روانشناسی به پای لاسکر نمیرسید اما از لحاظ قدرت جنگندگی و روحیه خلاقانه از همه رقبا بالاتر بود.
بهایم میگوید: اگر از من بپرسند که دوست دارم مثل کدام یک از قهرمانان بازی کنم ( اشتاینیتز, لاسکر, کاپابلانکا , آلخین, تال و...) من آلخین را انتخاب میکنم.
آلخین طوی شطرنج بازی میکرد که انگار زندگیش به آن وابسته بود. میل او به پیروزی سیری ناپذیر بود و به توانایی های خود اعتماد بسیار داشت. در آستانه مسابقات دو جانبه اش با کاپابلانکا گفت : باید مشکل تصور کرد که کاپابلانکا شش بار شکست بخورد, اما مشکل تر بتوان تصور که کاپابلانکا شش بار من را شکست دهد!!
پیروزی بر آلخین آسان نبود برای شکست او در یک بازی باید او را سه بار برد! یک بار در شروع, یک بار در وسط و در نهایت یک بار هم در آخر.
خوسه رائول کاپابلانکا
کاپابلانکا نابغه و بزرگترین شطرنج باز تاریخ بوده است.
او در تمام مراحل بسیار ساده بازی می کرد. در شروع بازی عالی بود، در وسط بازی معجزه آسا ظاهر می شد و در آخر بازی شگفت انگیز بود. در یک نگاه ترکیبهای پیچیده را می دید و جزئیات را با دقت و سرعت خیره کننده ای در می یافت
روین فاین می نویسد : آنچه دیگران ظرف یکماه مطالعه در می یافتند، کاپابلانکا در یک نگاه تشخیص می داد.
تکنیکش بی خدشه و سبک بازیش چنان خوشایند و زیبا بود که شطرنج، بازی ساده ای به نظر می رسید. هیج شطرنج بازی استادی و منطق و وضوح کاپابلانکا را نداشته است.
چهار قهرمان جهان در عصر کاپابلانکا چنین گفته اند:
ایوه: کاپابلانکا در آخر بازی و در بازی پوزیسیونی محض بی همتاست. در مقام تاکتیک پرداز، کسی از او بالاتر نبود و این را بازی هایش با شطرنج بازان ترکیبی نشان می دهد.
باتوینیک: کاپابلانکا بزرگترین بود، او بیش از همه قهرمانان دیگر در من تاثیر گذاشت.
آلخین: کاپابلانکا خیلی زود از دنیا رفت. با مرگ او، ما بزرگترین نابغه را از دست دادیم. هیچ گاه دیگر کسی هم پایه او نخواهد بود.
لاسکر: من شطرنج باز بزرگ زیاد می شناسم، اما نابغه فقط یکی است: کاپابلانکا
سلاطین شطرنج از مورفی تا آلخین، فقط در قیاس با کاپابلانکاست که ارزش می یابند.
مورفی. کونیگ درباره یکی از بازی های مورفی علیه بودن می گوید : آخر بازی مورفی یادآور سبک روان و ظریف کاپابلانکاست.
وینتر در تمجید بازی پوزیسیونی عالی آلخین با بوگولیوبوف در بازی پنجم مسابقه دوجانبه آلخین - بوگولیوبوف در سال 1929 می گوید: یک بازی پوزیسیونی عالی از آلخین، آدمی به یاد کاپابلانکا می افتد و این بهترین تمجید است.
رینفلد درباره پیروزی زیبای باتوینیک علیه آلخین در آورو 1938 می گوید: روش استادانه باتوینیک همانند بازی کاپابلانکاست.
استالبرگ در یادداشت هایش درباره مسابقه دوجانبه باتوینیک با اسمیسلوف مینویسد: شفاقیت و منطق یازی اسمیسلوف یادآور بازی کاپابلانکاست. قهرمان جدید در گشایش ها توشه ای بزرگتر از قهرمان کوبایی دارد اما دقتش همانند کاپابلانکاست، او در پوزیسیون های دشوار خونسرد می ماند و استاد آخر بازی است. او نیز همانند کاپابلانکا مسائل دشوار را با یک نگاه حل می کند.
اوکلی در تفسیر شاهکار پتروسیان در بازی با اسمیسلوف در 1961 می گوید:بازی پتروسیان مانند کاپابلانکاست.
زابو می گوید: سبک کارپوف یادآور سبک کاپابلانکاست، به محض آنکه در وسط بازی برتری مختصری کسب می کند، مطمئن باشید که حریفش نمی تواند از چنگش بگریزد.
رابرت بایرن در بحث راجع به تکنیک فیشر در بازی لارسن-فیشر در سانتامونیکا 1966 می گوید: بازی فیشر همچون کاپابلانکاست. گشایش او نمونه شفافیت در گسترش منطقی و بی واسطه ای است که مانع برتری سفید می شود. این روش تا وسط بازی ادامه می یابد تا آنگاه که شانس های سفید به صفر می رسد. سرانجام فیشر از ضعفهای سفید با سهولت و بازدهی خاص همانند کاپابلانکا سود می جوید. چگونه او همچون کاپایلانکا از چنین گشایش آرامی چنان پایان قاطعی می سازد؛ هیچکس نمی داند. فقط کاپابلانکا می داند.
منبع:هیئت شطرنج گناوه
- ۹۲/۰۵/۱۳