این شاخه ی شکوفه که افسرد ...
از سردی بهار، با گونه ی کبود ...
آیا چه کرده بود ... ؟ (1)
اشک در چشمان کوچکش حلقه زده بود، اما نمی دانست که باید به پدر و مادرش که با یک دنیا امید پشت در سالن مسابقه بودند، چه بگوید؟ آخه فکر می کرد؛ برا خودش یه پا مرده، مرد که گریه نمی کنه، بدتر از باخت خودش، برد دوست همسنش بود که بارها، در بازیهای غیر رسمی شکستش داده بود.
تمام نیرویش را جمع کرد، اشکش را قورت داد، و دستگیره در را چرخاند ...
- ۰ نظر
- ۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۴