این شاخه...
این شاخه ی شکوفه که افسرد ...
از سردی بهار، با گونه ی کبود ...
آیا چه کرده بود ... ؟ (1)
اشک در چشمان کوچکش حلقه زده بود، اما نمی دانست که باید به پدر و مادرش که با یک دنیا امید پشت در سالن مسابقه بودند، چه بگوید؟ آخه فکر می کرد؛ برا خودش یه پا مرده، مرد که گریه نمی کنه، بدتر از باخت خودش، برد دوست همسنش بود که بارها، در بازیهای غیر رسمی شکستش داده بود.
تمام نیرویش را جمع کرد، اشکش را قورت داد، و دستگیره در را چرخاند ...
اگر، کودکی دارید که شطرنج بازی می کند، یا اینکه در کسوت مربی در این رشته آموزش می دهید، به اعمال و افکارتان و نیز تاثیراتی که ناخودآگاه بر عملکرد فرزندان و شاگردانتان می گذارید، نگاهی عمیق تر بیندازید. انتظار کمال از فرزندانی که حتی شاید، نوشتن نام خود را به درستی نمی دانند، ظلم بزرگی است. «تولستوی گفته : همه میخواهند بشریت را عوض کنند، دریغا که هیچ کس در این اندیشه نیست که خود را عوض کند» (2)
ورزشکاران، در صورتی که والدین کمال گرا یا قدرت طلب داشته باشند دو جهنم را با هم تجربه می کنند. آنها به رغم موفقیتهایشان همیشه هم از درون خود می سوزند و هم والدینشان آنها را در جهنم کمال گراییشان می سوزانند. یک موفقیت در شهرستان کوچک تلقی می شود، همین طور در کشور و حتی در المپیک. والدین این ورزشکاران آشکارا دوست داشتن یا نداشتن کودکانشان را منوط به موفقیت کامل می دانند. معمولا والدین وسواسی، پرتوقع و عیب جو ورزشکارانی کمال گرا را بار می آورند. مربیان پرتوقع نیز می توانند ورزشکاران کمال گرا پرورش دهند.
کمال گرایی چیست ؟
کمال گرایی / Perfectionis: گرایش افراطی فرد به بی عیب و نقص بودن، کوچکترین اشتباه خود را گناهی نابخشودنی پنداشتن و مضطربانه انتظار پیامدهای شوم شکست را کشیدن.
به زبان ساده تر افراد کمال گرا معیارهای خیلی خیلی بالایی را برای موفقیت در نظر می گیرند و اگر به آن اهداف بلندپروازانه نرسند خود را شکست خورده می پندارند. آنها دنیا را با قانون همه یا هیچ می شناسند. در ورزش، آنهایی که مساوی گرفتن را یک شکست افتضاح می دانند، احتمالاً افرادی کمال گرا هستند. قبل از مسابقه، در ذهن ورزشکار کمال گرا بیش از هر چیز، ترس از شکست وجود دارد.
کمال گرایی به دو نوع بهنجار و نابهنجار تقسیم شده؛ به زبان ورزشکاری، افراد دارای کمال گرایی بهنجار می توانند محدودیتهای بدنی خود و محدودیتهای امکانات جامعه را بپذیرند. آنها برای رسیدن به این هدف تلاش می کنند و همین تلاش آنها را راضی نگه می دارد و اعتماد به نفس آنها را بالا می برد.
ورزشکاران با شخصیت کمال گرایی نابهنجار، برعکس از همان اول یک هدف بلندپروازانه برای خود در نظر می گیرند. این افراد حتی اگر به مقام اول المپیک برسند باز هم احساس رضایت نمی رسند و حفظ این مقام را برای مثلا ده سال یک موفقیت کامل می دانند و ... . حتی تمایل دارند در حوزه های رفتاری دیگر مثل علم و هنر نیز در اوج باشند. ورزشکاران کمال گرا هیچ وقت خود را پیروز میدان نمی دانند؛ چه در میدان بیرون و چه در میدان درون!
روان شناسان با توجه به عوامل بالا، به سه بعد کمال گرایی اشاره کرده اند :
- کمال گرایی خودمدار : خود ورزشکار در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از شکست خودش می ترسد.
- کمال گرایی دیگرمدار : افراد کمال گرا معمولا نه تنها خودشان بلکه دیگران را نیز اذیت می کنند. یک مربی کمال گرا می تواند با ارزیابی سخت گیرانه اش عزت نفس همه ی شاگردانش را خدشه دار کند.
- کمال گرایی القا شده توسط اجتماع: این بعد بیشتر به مطبوعات و تفکر عامه ی مردم در توقع از یک ورزشکار یا یک تیم بر می گردد. در واقع ورزشکاران کمال گرایی که در یک جامعه ی کمال گرا زندگی می کنند، همیشه از تایید نشدن توسط مطبوعات و افکار عمومی می ترسند.
معمولا ورزشکارانی که بیش از حد کمال گرا هستند در کودکی والدینی داشته اند که معتقد بوده اند همیشه پدر و مادر درست می گویند، و درست عمل می کنند. از آن جا که این والدین تفاوت توانایی های خود و کودکانشان را درک نمی کنند، سعی می کنند با تنبیه کودکان را مجبور به رسیدن به معیار های خودشان کنند. به این سبک تربیت سبک والدینی قدرت طلبانه می گویند و زمینه های کمال گرایی را در کودک فراهم می کنند. همچنین والدینی که خود کمال گرا هستند نه تنها موفقیت های کودکانشان را کوچک می پندارند حتی موفقیتهای خودشان را قبول ندارند. کودکان والدین کمال گرا نیز هیچ گاه احساس خوبی نسبت به خود ندارند چون نتوانسته اند والدینشان را خشنود کنند. (3)
والدین کمال گرا، در شرایطی بدون در نظر گرفتن سن و توانایی های فرزندشان از وی توقع دارند. به این ترتیب از آنجایی که در بسیاری از موارد توقعاتشان هم برآورده نمیشود به سرزنش و انتقاد مداوم از فرزندانشان میپردازند. غافل از اینکه این مورد میتواند آنها را دچار نگرانی و اضطراب در کودکی و افسردگی در بزرگسالی کند. اوج تاثیرات منفی رفتار و گفتار والدین بر افراد در حدود سن 33 سالگی خود را نشان میدهد. در عین حال چنین افرادی در برخی موارد دچار مشکلات دیگر رفتاری نیز میشوند که از جمله شایعترین آنها میتوان به خود انتقادی افراطی اشاره کرد. (4)
بعضی از باورهای فردی که باعث کمال گرایی می شوند عبارتند از :
- نیاز به تایید : همه ی افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، مربی و تماشاگران باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند.
- انتظارات بیش از حد از خود؛ اگر من در همه زمینه ها با کفایت نباشم فرد بی ارزشی هستم.
- مستعد سرزنش : اگر من نتوانم به پیروزی دست یابم دیگران می توانند مرا تنبیه کنند.
- نگرانی بیش از اندازه : درست است که مسابقه چندان بزرگ نیست اما من باید به هر حال نگران باشم.
- پرهیز از مشکلات : فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن در آن است. (3)
چرا افراد موفق شکست می خورند !؟
افراد موفق دوست دارند به استانداردهای بالا دست پیدا کنند و موفق شوند. همین مسئله آنها را از شکستی که ممکن است زندگیشان را به نابودی بکشاند، می ترساند. وقتی یک خصیصه مثبت، مثل پیروزی، آنقدر در زندگی یک نفر نیرومند می شود، هر آن این احتمال وجود دارد که تبدیل به یک نقص و ضعف بزرگ شود. پیروزی برای خیلی از افراد یک ارزش قدرتمند است. به تدریج، حتی نمی توانند فکر شکست را هم به ذهنشان راه دهند. تجربه بلند شدن از شکست را هم ندارند. شکست برای آنها وحشتناکترین کابوس است؛ ترسی وحشتناک که باید به هر قیمتی که شده از آن دوری کنند.
هرچه بیشتر خلاق باشید، مطمئناً مرتکب اشتباهات بیشتری هم می شوید. وقتی تصمیم می گیرید که از بروز این اشتباهات جلوگیری کنید، خلاقیتتان هم نابود خواهد شد. کمی خودخواهی حتی در مهربان ترین آدم ها هم لازم است. و کمی شکست برای حفظ دیدگاه هر کس درمورد موفقیت هم ضروری است. (5)
فرزند شما انسانی متفاوت از شماست، به جای انتقاد مخرب، او را بپذیرید و به او احترام بگذارید. او مسئول آرزوهای برآورده نشده شما نیست.
به این دو نفر نگاه کنید : دو نفر روبروی هم ایستاده اند. فضای خالی بین این دو شکل گرفته. این فضا فاصله ای است که این دو شخص رها کرده اند، برای ایجاد رابطه. برای ایجاد رابطه، بایست از دیگری جدا بود، بایست با دیگری متفاوت بود. آن فردی که این فضای خالی را بخواهد پر کند، فردی سلطه گر است. (6)
سلطه بر ذهن و فکر فرزند خود را رها کنید، در فاصله ی رهای بین خود و او زندگی کنید. و به او بیاموزید که گذشته از تایید یا عدم تایید دیگران، خود، انسان با ارزشی است.
بدیهی است که تقریباً کمتر کسی پیدا میشود که در اکثر زمینهها با کفایت و لایق باشد و تقریباً هیچ کس نمی تواند در تمام زمینهها فردی لایق و کارآمد باشد. موفقیت و پیشرفت ربطی به ارزشمندی درونی انسانها ندارند. وقتی خودتان را به خاطر موفقیت در هر زمینهای شخص «بهتر» یا «بزرگ تری» میبینید، موقتاً احساس «ارزشمندی» خواهید کرد. اما نه موفقیتهای شما تاثیری بر ارزشمندی درونی شما دارند و نه شکستهایتان باعث افت «منیت» شما میشوند. (7)
اگر فرزند خود را در یک کلاس آموزش شطرنج ثبت نام کرده اید، چرا که خود او به این ورزش علاقمند بوده و یا استعداد خاصی را بروز داده، پس به او اجازه بدهید، از بازی خود و کشف جدید زندگیش لذت ببرد. سعی کنید، فرزندان خود را در راههایی که برمی گزینند، همراهی کنید. آیا شما با رنه دکارت هم عقیده اید که گفته بود : «در بین تمامی مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده زیرا همه فکر میکنند به اندازه کافی عاقلند؟» (2)
1- شفیعی کدکنی. محمدرضا، آواز باد و باران، تهران، نشر چشمه، چاپ دوم، زمستان 1378
2- www.roozegar.net
4- www.dailymail.com
5- شنبه 4 مهر 1388 -www.centralclubs.com
6- تمدن. مهران، مدت احتضار، تهران، نشر ماه ریز، چاپ نخست، 1383
7- الیس. آلبرت و رابرت هارپر، پرستش متعصبانه الهه موفقیت، تو را آشفته می سازد، مترجم: مهرداد فیروزبخت 29/9/1383
این شاخه ی شکوفه که افسرد ...
از سردی بهار، با گونه ی کبود ...
آیا چه کرده بود ... ؟
منبع:«آچمز، سایت تخصصی شطرنج ایران»
- ۹۲/۰۴/۲۹