گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

۳۰۳ مطلب با موضوع «اشعار زیبا» ثبت شده است

۱۶
مرداد
۹۲
شیخ بهایی :
 
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی بیاسایم زین حجاب ظلمانی

بهر امتحان ای دوست ، گر طلب کنی جان را
آن چنان برافشانم ، کز طلب خجل مانی

بی وفا نگار من می کند به کار من
خنده های زیر لب ، عشوه های پنهانی
  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

از بهترین شعرهای محمدصالح اعلا - وصف پیامبر اعظم حضرت محمد (ص)

امشب تمام عاشقان رادست بسر کن

یک امشبی با من بمان بامن سحر کن

بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را

کج کن کلاه ،دستی بزن،  مطرب خبر کن

گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند

رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

خانمانـسوز بود آتـــــش آهـــــی گاهـــــی         

ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی

 

گر مقـدّر بشود سـلک ســــلاطــین پویـــد         

سالک بی خــــبر خفـته براهــی گاهی

 

قصه یوسف و آن قوم چه خوش پنـدی بود         

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

سوختم در شوره زار عمر ، چون خودرو گیاهی
ناله ای هم نیست تا سودا کنم با سوز آهی

نیستم افسرده خاطر هیچ از این افتاده پایی
صد هزاران روی دارد چرخ با چرخ کلاهی

ابر رحمت را گو ببارد ، تا بنوشد جرعه آبی

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

مرغ محبتم من ، کی آب و دانه خواهم
با من یگانگی کن ، یار یگانه خواهم


شمعی فسرده هستم ، بی عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهی سوز شبانه خواهم


  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

و شایسته این نیست

که باران ببارد

         و در پیشوازش دل من نباشد

و شایسته این نیست

که در کرت های محبت

           دلم را به دامن نریزم

                     دلم را نپاشم

چرا خواب باشم

ببخشای بر من اگر بر فراز صنوبر

تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم

ببخشای بر من اگر زخم بال کبوتر

                           به کتفم نرویید

کجا بودم ای عشق؟

چرا چتر بر سر گرفتم؟

چرا ریشه های عطشناک احساس خود را

                                    به باران نگفتم؟

چرا آسمان را ننوشیدم و تشنه ماندم؟

ببخشای ای عشق

ببخشای بر من اگر ارغوان را ندانسته چیدم

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام

بسکه خود را در دل آیینه غمگین دیده ام

 

مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید

گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام

 

آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد

حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟

 

آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند

یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام

 

بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود

ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام

 

از : سیدحمیدرضا برقعی

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

نغمه مستشارنظامی

 

منجی از راه می رسد باید ،این بشارت به آسمان برسد
باید از کوچه های سبز حجاز ،به تمام جهانیان برسد

اینک از کوچه های سبز حجاز، آخرین وعده می رسد از راه
می رسد تا پیام جاویدش ،به تو در آخرالزمان برسد

پس از این دختران نمی میرند، به گناه نکرده این مژده
زودتر از تمام خلق جهان ،به دل تنگ مادران برسد!

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

معرفترین و ماندگارترین شعر یوسفعلی میر شکاک

دریا! دریا! صبور و سرد چرایی
دست گشادی نیاز را و نشستی
دیری در معبد سکوت سترون
بر دل داغ هزار سرو سیه پوش
در سر تصویر مرگ سرخ سیاووش
در چشم اما عبور آتش و آهن

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

چشم تو را اگرچه خمار آفریده اند 

آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند

 

از سرخی لبان تو ای خون آتشین 

نار آفریده اند انار آفریده اند

 

یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند 

در عطردان ذوق و بهار آفریده اند

 

زندانی است روی تو در بند موی تو

ماهی اسیر در شب تار آفریده اند

 

مانند تو که پاک ترینی فقط یکی

مانند ما هزار هزار آفریده اند

 

دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست 

از بس حصار پشت حصار آفریده اند

 

این است نسبت تو و این روزگار یأس :

آیینه ای میان غبار آفریده اند

از : سعید بیابانکی

  • سید شهاب طاهری