گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

۳۰۳ مطلب با موضوع «اشعار زیبا» ثبت شده است

۱۷
مرداد
۹۲

از بهترین و دلنشین ترین سروده های دکتر افشین یداللهی

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

 


پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

 


یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

 

 
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

 

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

ناصر خسرو قبادیانی :

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت

امروز همه ملک جهان زیر پر ماست

بر اوج چو پرواز کنم از نظر تیز

می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاست

گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد

جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

محمدرضا ترکی :

 

جان شما جهان شما دست دوم است
تصویرها در آینه ها دست دوم است

بوی نمور کهنگی و نم گرفتگی
پیچیده است، بس که هوا دست دوم است

در روزنامه ها خبری نیست، هرچه هست
یا راست نیست، وَ یا دست دوم است

تا نور آن به ما برسد کهنه می شود
خورشید آسمان شما دست دوم است

کالای تازه ای هم اگر دارد این جهان
تا می رسد به بندر ما دست دوم است

کالای این خرافه فروشان نوگرا
با آنکه هست تازه نما، دست دوم است

گفتی چرا دعا به اجابت نمی رسد؟
زیرا که دستهای دعا دست دوم است

کو آن خدای تازه و زیبای عاشقان؟
آه این خدایتان به خدا دست دوم است!

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

عبید زاکانی :

قصه ی درد دل و غصه ی شبهای دراز

صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز

مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار

دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

شعر بیدار از بهترین شعرهای منوچهر آتشی

 

بر دست سیمگونه ی ساقی
روشن کنید شمع شب افروز جام را
با ورد بی خیالی
باطل کنید سحر سخن های خام را
من رهنورد کوه غروبم به باغ صبح
پای حصار نیلی شبها دویده ام
از لاشه های گند هوس ها رمیده ام
مستان سرشکسته ی در راه مانده را
با ضربه های سیلی ، سیلی سرزنش

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

از بهترین شعرهای منوچهر آتشی

 

کنون رؤیای ما باغی است
بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
به ساق هر درختش یادگاری ها
و با هر یادگاری نقش یک سوگند
کنون رؤیای ما باغی است
زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است
که آن سوگند ها را نیز

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

گلچین گیلانی

به یاد شعر های زیبای دوران کودکی

 

باز باران
با ترانه
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده :
در گذرها

رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم

یک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی

یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین

خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان:

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

از بهترین شعرهای فروغی بسطامی

مردان خدا پرده ی پندار دریدند

یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند از آن دست گرفتند

هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند

یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند

یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند

قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد

یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی

بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز

زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

کی رفته ای ز دل که  تمنا کنم  تو  را

کی  بوده ای نهفته که  پیدا  کنم  تو را

غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته ای که  هویدا  کنم  تو را

با صد هزارجلوه برون آمدی  که  من

با  صد  هزار دیده  تماشا  کنم  تو را

بالای خود در آئینه  چشم   من   ببین

تا  با   خبر  ز عالم  بالا  کنم  تو را

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

گاهی

کسی که از دور شبیه نقطه‌ای‌ست

خواب ایستگاه‌های متروک را برمی‌آشوبد

چشمان‌ات را می‌بندی و خیره می‌شوی

به وسعتی سیاه

که در چمدان کوچک مردی جا شده است

هیس!

صدایی که نمی‌شنوید

صدای پای کسی‌ست

که روزی تمام ایستگاه‌های جهان را

کنار همین شعر جاگذاشت

کنار زنی که هنوز کشیده‌ی انگشتان‌اش را

  • سید شهاب طاهری