گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

داستان کوتاه : یک ضربه - یک تجربه

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۱ ق.ظ

داستان کوتاه زیر به قلم اقای قاسم رودحله و مندرج در خبرنامه شماره 3 هیات شطرنج استان اصفهان در اسفند 1379 می باشد. امید است مورد توجه علاقمندان قرار بگیرد.

فیل  پس از مدتی تفکر ، خیلی آرام حرکت کرد و از خیابان اریب گذشت و به میدان نبرد رسید و در ایستگاه f5  توقف نمود . او یکی از اعضاء فعال و با تجربه گروه خود بود . بسیاری از مبارزات خود را با موفقیت پشت سر گذاشته بود . او اطراف خود را به خوبی زیر نظر داشت و حرکات حریف را با دقت مورد مطالعه قرار می داد. ناگهان پیاده حریف حرکت کرده و بطرف او حمله ور شد . فیل پس از کمی تفکر خیلی آرام عقب نشینی کرد . پیاده که تجربه زیادی نداشت ، قدمی دیگر به جلو برداشت تا شاید طعمه ای بهتر را بیابد.این موضوع آنقدر ذهن او را مشغول کرده بود که متوجه جریانات پیرامون خود نبود. زمانی به خود آمد که به یک پیاده منفرد تبدیل شده بود.

یک پیاده تک و تنها ! کمی به اطراف خود نظر انداخت ، خود را در دوراهی آن پاسان تنها دید. در فکر فرو رفته بود و خود را ملامت می کرد که چرا تمام این مدت را در رویا بسر برده و از حوادث پیرامون خود غافل مانده است؟! او در مبارزه قبل نیز بر اثر این نوع اشتباهات به یک پیاده بلوکه تبدیل شده بود. میدان کارزار شلوغ بود و هر کس به سمتی می رفت . پیاده غرق در اندیشه بود که ناگهان متوجه شد ، فیل حریف پشت سر او قرار گرفته است . عرق سردی بر پیشانی او نقش بست . او می دانست که راه برگشتی به عقب وجود ندارد !! چاره ای دیگر نداشت ، یا باید از دوراهی آن پاسان عبور کند و یا اینکه شکار فیل شود . هنوز تصمیم خود را نگرفته بود که ناگهان ضربه ای را در پشت سر خود احساس کرد .

و مانند پیکار قبلی به گوشه ای پرتاب شد . مدتی بعد هنگامی که آرامش خود را باز یافت با خود گفت :

ضربه ای دیگر .. تجربه ای دیگر!

و با تبسم به آینده ، در اندیشــــه مبارزه ای دیگر فرو رفت .

منبع:سایت هیئت شطرنج اصفهان

  • سید شهاب طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی