خبری نیست از پرستوها،گفته بودند برنمیگردند
آسمان سیاه شهر مرا، این کلاغان سیاهتر کردند
شاخهها هیزمی رسیده شدند، میوهی تلخ شاخه حسرت شد
چشم من خشک و زرد میبیند یا درختان شهر من زردند؟
شعبده بازی است در هر کنج، شهر در باورش نمیگنجد
باغبانها به باغ دل دادند، از گل پونه مار پروردند
- ۰ نظر
- ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۴