خبری نیست از پرستوها،گفته بودند برنمیگردند
چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۴ ب.ظ
خبری نیست از پرستوها،گفته بودند برنمیگردند
آسمان سیاه شهر مرا، این کلاغان سیاهتر کردند
شاخهها هیزمی رسیده شدند، میوهی تلخ شاخه حسرت شد
چشم من خشک و زرد میبیند یا درختان شهر من زردند؟
شعبده بازی است در هر کنج، شهر در باورش نمیگنجد
باغبانها به باغ دل دادند، از گل پونه مار پروردند
در گلو ناودان فرو میریخت، بغض یک آسمان شکستن را
لانهی گرم لکلکان خالیست، دودکشهای خانهها سردند
کار دیگر گذشته است از کار، جای باران تگرگ میبارد
زخم شمشیر آسمان کاریست، زخمها زخم و دردها دردند
شیما شهسواران احمدی
- ۹۲/۰۵/۱۶