سیبی در میان صفحه شطرنج!
سیبی در میان صفحه شطرنج!
اولین باری که با شطرنج آشنا شدم، کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم. چند نفر از اطرافیان و بستگان شطرنج بازی میکردند و من هم فقط تماشا میکردم و هنوز آن حس نامتعارف بودنِ شطرنج در میان خانواده و مردم تاحدودی حاکم بود.
از همان روزهای اول جرزنی بخشی جداییناپذیر از این بازی شیرین بود. یادم هست گاهی اوقات که یک طرف بازی مات شدنش را نزدیک میدید، میزد زیر همه چیز و بازی را خراب میکرد. گاهی هم از راههای غیرمستقیم وارد میشد. مثلا پرتقال یا سیبی را به یکی از بچههای خردسال میداد تا آنرا دور از چشم حریف وسط صفحهی شطرنج فرود بیاورد و همه چیز را خراب کند! بعد هم دوباره ادامه جرزنی که اگر چنین نمیشد، چنان میشد یعنی مات میشدی!
بزرگتر شدم و به جای تماشا کردن، خودم هم بازی کردم ولی جرزنی همچنان ادامه داشت. گاهی برای خودمان قوانینی میساختیم که بعدا متوجه شدیم اصلا جزو قوانین شطرنج نبوده و یا قواعد و تکنیکهایی وجود داشته که ما کلا از آنها بیخبر بودیم!
بگذریم. این روزها گاهی با دخترم زینب بازی میکنم. بازی را خراب نمیکند، سیبی هم نمیاندازد، ولی معمولا بعد از باخت، اهل گریه و شکایت هست! خوب البته با توجه به سن و سال و جنس و احساساتش کاملا طبیعی است.
اما چه کنیم وقتی کسی که هم سن و سال خودمان هست و یا حتی بزرگتر، ولی به جای رعایت قوانین و قواعد شطرنج، همچنان اهل جر زدن است، یا اهل خراب کردن بازی و یا رها کردن یک سیب وسط برگه شطرنج؟!
طبعا هیچ آدم عاقلی حاضر نمیشود که برای چندمین بار مقابل چنین حریفی بنشیند و باز هم با او بازی کند. مگر آنکه جایی مکتوب و یا لااقل در برابر چند شاهد زنده، به اشتباهات قبلیش اعتراف کند و قول بدهد که دوباره مهرهها را به جان هم نیندازد!
منبع:سایت رخ
- ۹۲/۰۵/۱۴