گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید

چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۷ ب.ظ
 
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
 
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گوئی خواب دیدم
 
خورشید را بر نیزه؟ آری اینچنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
بر صخره از سیب زنخ بر می‌توان دید
خورشید را بر نیزه کمتر می‌توان دید
 
در جام من می پیش تر کن ساقی امشب
با من مدارا بیشتر کن ساقی امشب
 
بر آبخورد آخر مقدَّم تشنگانند
می ده حریفانم صبوری می‌توانند
 
این تازه رویان کهنه رندان زمینند
با ناشکیبایان صبوری را قرینند
 
من صحبت شب تا سحوری کی توانم
من زخم دارم من صبوری کی توانم
 
تسکین ظلمت شهر کوران را مبارک
ساقی سلامت این صبوران را مبارک
 
من زخم‌های کهنه دارم بی شکیبم
من گرچه اینجا آشیان دارم غریبم
 
من با صبوری کینه دیرینه دارم
من زخم داغ آدم اندر سینه دارم
 
من زخم‌دار تیغ قابیلم برادر
میراث‌خوار رنج هابیلم برادر
 
یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه
 
از نیل با موسی بیابانگرد بودم
بر دار با عیسی شریک درد بودم
 
من با محمد از یتیمی عهد کردم
با عاشقی میثاق خون در مهد کردم
 
بر ثور شب با عنکبوتان می‌تنیدم
در چاه کوفه وای حیدر می‌شنیدم
 
بر ریگ صحرا با اباذر پویه کردم
عمار وَش چون ابر و دریا مویه کردم
 
تاوان مستی همچو اشتر باز راندم
با میثم از معراج دار آواز خواندم
 
من تلخی صبر خدا در جام دارم
صفرای رنج مجتبی در کام دارم
 
من زخم خوردم صبر کردم دیر کردم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم
 
آن روز در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
 
فریادهای خسته سر بر اوج میزد
وادی به وادی خون پاکان موج میزد
 
بی درد مردم ما خدا، بی درد مردم
نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم
 
از پا حسین افتاد و ما برپای بودیم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم
 
از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند
دست علمدار خدا را قطع کردند
 
نوباوه‌گان مصطفی را سربریدند
مرغان بستان خدا را سربریدند
 
دربر گریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم
 
چون بیوه‌گان ننگ سلامت ماند برما
تاوان این خون تا قیامت ماند برما
 
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید


علی معلم دامغانی

  • سید شهاب طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی