تلخی شکست
آنچه در ثانیه های ابتدایی بر بازنده می گذرد، شکلی از بهت زدگی آمیخته با ناراحتی است. تمام قصه هایی که در وصف بازی بودن شطرنج گفته شده، در آن لحظات نافهم می نماید. نمی توان توجیه خوب نبودن برگه ها(در بازی ورق که شانس دخیل است) را مطرح ساخت. ظاهراً اگه شانس آورده و با سفید نباخته باشیم، اوضاع کمی بهترخواهد بود. حداقل جای کتک خوردن از کسی که تو آیینه یقه مون رو گرفته می تونیم با جواب "سیاه بودم" خلاص بشیم. هیچ وقت امیدی به قویتر شدن مهره های بی جان بعد از تمرین یا زخمی شدن وجود نداشته و میلیون ها بار از بین رفتنشان چیزی بر شعورو قدرتشان نیفزوده. گوهر نایاب اشتباهات در کمین پیدا شدن هستند و بعد از ثبت نتیجه، انبوهی از واریانت های محاسبه شده ی فرد در نظر دیگران به هزیان گویی های یک بیمار می ماند. اصلاً بعد از پیروزی، مسیر اهمیتی دارد؟
جز تعداد اندکی که نفس بازی جاذبه اصلی است، برای مابقی وضعیت بازی تا قبل از ثبت نتیجه کمترین اهمیتی ندارد. بلعیدن تلخی شکست و شیرینی پیروزی کاری کاملاً فردی است[1]. زمانی اوضاع بدتر میشه که مابین برتری های طبقه بندی شده شطرنج و نتیجه ثبت شده در جدول ارتباطی وجود نداشته باشه. ممکن است ساعتها افسردگی، بی خوابی و بی غذایی حاصل آن باشد.
جالب اینجاست که اگر صورت و مخرج یک کسر را با تمام پیروزیها و شکست های تاریخ هم پر کنیم چیزی فراتر ازعدد یک بدست نخواهیم آورد. جمله حمید پورشاهماری یادم هست که می گفت : فکر کنم همه ما دنبال یک هدفیم ... ولی ابزار و راه هایمان متفاوت و گاهی اشتباه انتخاب می شوند. اگر یک استراتژیست ماهر ما را مثل مهره شطرنج و با آموزش تاکتیک درست حرکت بده به اهداف بزرگی دست پیدا خواهیم کرد.تا بازنده ای نباشه برنده ای نیز نخواهد بود و...
* این مقاله بعد از حذف زود هنگام نماینده کشورمان در مسابقات جهانی نوشته شده
[1] جا دارد از زنده یاد عبدالرحمن صادق رحمانی نیز یادی کنیم که در کتاب بی نظیرش به واکنشهای برخی اساتید در هنگام باخت اشاره هایی داشت.
منبع:www.chessboard.ir
- ۹۲/۰۵/۱۰