گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

۲۴ مطلب با موضوع «شطرنج :: اشعار شطرنج» ثبت شده است

۲۱
مرداد
۹۲
 

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند

عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است

کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

صاحب دیوان ما گویی نمی‌داند حساب

کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود

خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است

ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست

عاشق دردی کش اندربند مال و جاه نیست

  • سید شهاب طاهری
۱۲
مرداد
۹۲

در خدمت خلق بندگی ما را کُشت        وز بهر دو نان دوندگی ما را کُشت

هم محنت روزگار و هم منت خلق         ای مرگ بیا که زندگی ما را کُشت

 

علی اشتری (فرهاد)

  • سید شهاب طاهری
۱۲
مرداد
۹۲

 

زمستان

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

  • سید شهاب طاهری
۱۲
مرداد
۹۲


دیگران کاشتند و ...


شاه انوشیروان به موسم دی
رفت بیرون ز شهر بهر شکار
در سر راه دید مزرعه‌ای
که در آن بود مردم بسیار
اندر آن دشت پیرمردی دید
که گذشته است عمر او ز نود
دانهٔ جوز در زمین می‌کاشت
که به فصل بهار سبز شود
گفت کسری به پیرمرد حریص
که: «چرا حرص می‌زنی چندین؟
پایهای تو بر لب گور است
تو کنون جوز می‌کنی به زمین
جوز ده سال عمر می‌خواهد
که قوی گردد و به بار آید
تو که بعد از دو روز خواهی مرد
گردکان کشتنت چه کار آید؟»
مرد دهقان به شاه کسری گفت:
« مردم از کاشتن زیان نبرند
دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند»

 

ملک الشعرای بهار

  • سید شهاب طاهری
۱۱
مرداد
۹۲

این پیاده می شود، آن وزیر می شود
صفحه چیده می شود، داروگیر می شود

این یکی فدای شاه، آن یکی فدای رخ
در پیادگان چه زود مرگ و میر می شود

فیل کج روی کند، این سرشت فیل هاست
کج روی در این مقام،  دلپذیر می شود

اسب خیز می زند، جست و خیز کار اوست
جست و خیز اگر نکرد، دستگیر می شود

  • سید شهاب طاهری
۱۱
مرداد
۹۲

 

فریادم در سینه گمگشته

و نگاهم

در تبسم یک لبخند خشک

مات

آشنای آیین و غریبه کیش

دیر صبحی است

  • سید شهاب طاهری
۱۱
مرداد
۹۲

زندگی شطرنج دنیا و دل است / قصه پررنج صدها مشکل است

شاه دل کیش هوسها می‌شود / پای اسب آرزوها در گل است

فیل بخت ما عجب کج می‌رود / در سر ما بس خیال باطل است

ما نسنجیده پی فرزین او / غافل از اینکه حریفی قابل است

مهره‌های عمر من نیمش برفت / مهره‌های او تمامش کامل است

با دل صدیق ما او حیله‌ها / دارد و از بازیش دل غافل است

  • سید شهاب طاهری
۱۱
مرداد
۹۲

 

در فکر یک آوازم

دنبال یک آغازم

اگر شطرنج باشد

میدانم که میبازم

من اسبم و دادم

من فیلم و دادم

من رخ را دادم

من عمری را دادم

اگر کیش باشم

در مرز یک ماتم

اگر مات باشم

دگر دنیا نباشد

سرباز مرده اسب ها مرده فیل ها مرده

ولی شاهم سلامت

 

مریم رحیمی

  • سید شهاب طاهری
۱۱
مرداد
۹۲

 

شطرنج جنگ است

اما بیباکانه

شطرنج گنج است

اما عادلانه

شطرنج رنج است

اما عاقلانه

شطرنج عشق است

اما عاشقانه

  • سید شهاب طاهری
۱۱
مرداد
۹۲

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست - در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست - در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست


تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند - عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

  • سید شهاب طاهری