گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

۳۰۳ مطلب با موضوع «اشعار زیبا» ثبت شده است

۱۶
مرداد
۹۲

زهر ترین زاویـــه ی شوکران

مرگ ترین حقه ی جادوگران

داغ ترین شهوت آتش زدن

تهمت شاعر به سیاوش زدن

هر که تو را دید زمین گیر شد

سخت به جوش آمدو تبخیر شد

درد بزرگ سرطانی من

کهنه ترین زخم جوانی من

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲
شعر هم مرگ از علیرضا آذر :
 
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن

لب وا کن و با واژه بزن جادو کن

لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست

بعد از من و جان کندن من نوبت توست

لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم

لیلی مپسند این همه نابود شوم

لیلی بنشین، سینه و سر آوردم

مجنونم و خونابِ جگر آوردم

مجنونم و خون در دهنم می رقصد

دستان جنون در دهنم می رقصد

مجنون تو هستم که فقط گوش کنی

بگذاری ام و باز فراموش کنی

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

به شوق شال و کلاه تو برف می آمد...
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست

نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

اصغر معاذی :

قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد

خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد

وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم

دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد

تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد

سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد

بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست

طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد

کودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروب

دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد

"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست

از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

رحیم زریان

 

سالها در انتظار زیستن

 

سالها دور از بهار زیستن

 

مثل دریا بی کرانی ای عزیز

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

رحیم زریان :

یک نگاه مهربان، ما را بس است
پرتویی از آسمان، ما را بس است

یک پرنده ، یک چمن ، یک جلوه گل
شاخه ای از ارغوان، ما را بس است

لحظه هایی از تبسم، از نسیم
در نگاه عاشقان، ما را بس است


ما تهی دستان عاشق پیشه ایم
سفره لبخند و نان، ما را بس است


یک نگاه مهربان، ما را بس است
پرتویی از آسمان، ما را بس است

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

گل من چندین منشین غمگین شام محنت بسر آمد
سر و دست افشان غم دل بنشان غمخوارت از سفر آمد

 

 


ز چه بنشستی بگشا دستی آذین کن صحن و سرا را
که پس از غمها به رخ شبها آب و رنگ سحر آمد

 


شب مهتابی ز چه بیتابی روشن کن شمع صبوری
منشین غمگین که مه دیرین تابان و جلوه گر آمد

 


تو که آگاهی که چه شبهایی بایاد او بنشستیم
شب بارانی غم پنهانی رفت و نور بصر آمد

 


پس از آن دوری غم مهجوری شور و شادی بر پا کن
ز غم پنهان نشوی گریان چون او خندان ز در آمد

 


شب مهجوری ز ره دوری آوای رهگذر آمد
که سحر سر زد غم دل پر زد شادی از بام و در آمد

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
حبیبم سیل غمها

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی

 که پیدا نیست کارم را درین گیتی سرانجامی

کنون چون توبه بشکستم به خلوت با تو بنشستم

 ز می باید که در دستم نهی هر ساعتی جامی

   نباید خورد چندین غم بباید زیستن خرم

   که از ما اندرین عالم نخواهد ماند جز نامی

    همی خور بادهٔ صافی ز غم آن به که کم لافی

    که هرگز عالم جافی نگیرد با کس آرامی

     منه بر خط گردون سر ز عمر خویش بر خور

     که عمرت را ازین خوشتر نخواهد بود ایامی

    چرا باشی چو غمناکی مدار از مفلسی باکی

  • سید شهاب طاهری