گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

۷۴۸ مطلب توسط «سید شهاب طاهری» ثبت شده است

۱۶
مرداد
۹۲

شعر بیدار از بهترین شعرهای منوچهر آتشی

 

بر دست سیمگونه ی ساقی
روشن کنید شمع شب افروز جام را
با ورد بی خیالی
باطل کنید سحر سخن های خام را
من رهنورد کوه غروبم به باغ صبح
پای حصار نیلی شبها دویده ام
از لاشه های گند هوس ها رمیده ام
مستان سرشکسته ی در راه مانده را
با ضربه های سیلی ، سیلی سرزنش

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

از بهترین شعرهای منوچهر آتشی

 

کنون رؤیای ما باغی است
بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
به ساق هر درختش یادگاری ها
و با هر یادگاری نقش یک سوگند
کنون رؤیای ما باغی است
زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است
که آن سوگند ها را نیز

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

گلچین گیلانی

به یاد شعر های زیبای دوران کودکی

 

باز باران
با ترانه
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده :
در گذرها

رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم

یک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی

یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین

خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان:

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

از بهترین شعرهای فروغی بسطامی

مردان خدا پرده ی پندار دریدند

یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند از آن دست گرفتند

هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند

یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند

یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند

قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد

یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی

بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز

زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

کی رفته ای ز دل که  تمنا کنم  تو  را

کی  بوده ای نهفته که  پیدا  کنم  تو را

غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته ای که  هویدا  کنم  تو را

با صد هزارجلوه برون آمدی  که  من

با  صد  هزار دیده  تماشا  کنم  تو را

بالای خود در آئینه  چشم   من   ببین

تا  با   خبر  ز عالم  بالا  کنم  تو را

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

گاهی

کسی که از دور شبیه نقطه‌ای‌ست

خواب ایستگاه‌های متروک را برمی‌آشوبد

چشمان‌ات را می‌بندی و خیره می‌شوی

به وسعتی سیاه

که در چمدان کوچک مردی جا شده است

هیس!

صدایی که نمی‌شنوید

صدای پای کسی‌ست

که روزی تمام ایستگاه‌های جهان را

کنار همین شعر جاگذاشت

کنار زنی که هنوز کشیده‌ی انگشتان‌اش را

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲
شیخ بهایی :
 
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی بیاسایم زین حجاب ظلمانی

بهر امتحان ای دوست ، گر طلب کنی جان را
آن چنان برافشانم ، کز طلب خجل مانی

بی وفا نگار من می کند به کار من
خنده های زیر لب ، عشوه های پنهانی
  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

از بهترین شعرهای محمدصالح اعلا - وصف پیامبر اعظم حضرت محمد (ص)

امشب تمام عاشقان رادست بسر کن

یک امشبی با من بمان بامن سحر کن

بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را

کج کن کلاه ،دستی بزن،  مطرب خبر کن

گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند

رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

خانمانـسوز بود آتـــــش آهـــــی گاهـــــی         

ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی

 

گر مقـدّر بشود سـلک ســــلاطــین پویـــد         

سالک بی خــــبر خفـته براهــی گاهی

 

قصه یوسف و آن قوم چه خوش پنـدی بود         

  • سید شهاب طاهری
۱۶
مرداد
۹۲

سوختم در شوره زار عمر ، چون خودرو گیاهی
ناله ای هم نیست تا سودا کنم با سوز آهی

نیستم افسرده خاطر هیچ از این افتاده پایی
صد هزاران روی دارد چرخ با چرخ کلاهی

ابر رحمت را گو ببارد ، تا بنوشد جرعه آبی

  • سید شهاب طاهری