گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

۷۴۸ مطلب توسط «سید شهاب طاهری» ثبت شده است

۱۷
مرداد
۹۲

وحشی بافقی :

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط

باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث

ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط

دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا

سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط

اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم


دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم


رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم


نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

-"به کجا چنین شتابان؟"

گون از نسیم پرسید.

-"دل من گرفته زینجا,

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟"

-" همه آرزویم اما

چه کنم که بسته پایم..."

-"‌به کجا چنین شتابان؟"

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

 

علی اسفندیاری ( نیمایوشیج)

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

یک نفردر آب دارد می سپارد جان.

یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را

تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،

آن زمان که تنگ میبندید

برکمرهاتان کمربند،

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!

نان به سفره،جامه تان بر تن؛

یک نفر در آب می‌خواند شما را.

موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد

باز می‌دارد دهان با چشم از وحشت دریده

سایه‌هاتان را ز راه دور دیده

آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان بیتابش افزون

می‌کند زین آبها بیرون

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

از بهترین شعرهای میرزا عبدالوهاب نشاط اصفهانی

 

عمر بگذشت‌ و نماندست‌ جزایامی‌ چند

به‌ که‌ بایاد کسی‌ صبح‌ شود شامی‌ چند

به‌ حقیقت‌ نبود در همه‌ عالم‌ جز عشق‌

 زهد و رندی‌ و غم‌ و شادی‌ ازو نامی‌ چند

زحمت‌ بادیه‌ حاجت‌ نبود در ره‌ دوست‌

 خواجه‌ برخیز برون‌ آی‌ ز خود گامی‌ چند

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

حزین لاهیجی :

 

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد

آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله 
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را 
روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

از بهترین و دلنشین ترین سروده های دکتر افشین یداللهی

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

 


پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

 


یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

 

 
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

 

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

ناصر خسرو قبادیانی :

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت

امروز همه ملک جهان زیر پر ماست

بر اوج چو پرواز کنم از نظر تیز

می‌بینم اگر ذره‌ای اندر ته دریاست

گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد

جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

محمدرضا ترکی :

 

جان شما جهان شما دست دوم است
تصویرها در آینه ها دست دوم است

بوی نمور کهنگی و نم گرفتگی
پیچیده است، بس که هوا دست دوم است

در روزنامه ها خبری نیست، هرچه هست
یا راست نیست، وَ یا دست دوم است

تا نور آن به ما برسد کهنه می شود
خورشید آسمان شما دست دوم است

کالای تازه ای هم اگر دارد این جهان
تا می رسد به بندر ما دست دوم است

کالای این خرافه فروشان نوگرا
با آنکه هست تازه نما، دست دوم است

گفتی چرا دعا به اجابت نمی رسد؟
زیرا که دستهای دعا دست دوم است

کو آن خدای تازه و زیبای عاشقان؟
آه این خدایتان به خدا دست دوم است!

  • سید شهاب طاهری
۱۷
مرداد
۹۲

عبید زاکانی :

قصه ی درد دل و غصه ی شبهای دراز

صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز

مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار

دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام

  • سید شهاب طاهری