گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

هنوز نتوانسته ایم با این غم بزرگ کنار بیاییم !

سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۲ ب.ظ

فیشر بزرگمردی بود که زندگی خود را با استواری بر عقایدش گذراند. به طوری که سرانجام این عقاید کار دستش داد و پس از این که به طور غیر مستقیم از زادگاهش آمریکا رانده شد، سال های آخر عمر خود را در تبعیدی ناخواسته در ایسلند به سر برد.

بیوگرافی مختصری از رابرت جیمز فیشر

رابرت جیمز فیشر ملقب به بابی فیشر در شهر شیکاگو آمریکا متولد شد. او در نوجوانی (۱۴ سالگی) قهرمان شطرنج آمریکا شد و پس از آن ۸ بار دیگر به این مقام دست یافت.

او در سال‌ های ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵ میلادی قهرمان شطرنج جهان بود. در سال ۱۹۷۲ بوریس اسپاسکی را با ۷ برد، ۳ باخت و ۱۱ تساوی در جنجالی‌ترین رویارویی تاریخ شطرنج که به نام  رویارویی قرن شناخته شد شکست داد. علت اهمیت این رقابت جنگ سرد و رقابت‌های سیاسی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بود. سه سال بعد او بخاطر اعتراض به فیده حاضر به دفاع از عنوان قهرمانی خود در مقابل آناتولی کارپف نشد و فیده عنوان قهرمانی را به کارپف واگذار کرد.

شخصیت جنجالی و سبک بازی تهاجمی و سخنان تند و بی ملاحظه و رفتارهای خارج از هنجارش از او یک چنان چهره جالب توجه ساخته که بسیاری افراد ناآشنا با شطرنج هم با نام او آشنا هستند.

فیشر تنها شطرنج بازی است که با بهره هوشی 187 در فهرست 10 نفره نوابغ جهان در کنار بزرگانی همچون داوینچی، گوته، گالیله، پاسکال و ... قرار دارد . فهرستی که نامی از نوابغی همچون انیشتین، ادیسون و نیوتن در آن جایی ندارند!! 

 


خاطراتی از بابی فیشر

رضا مهدی پور

به نقل از استاد بزرگ ویکتور کورچنوی


در سال گذشته که در کلاس یکی دیگر از بزرگان تاریخ شطرنج جهان، استاد بزرگ ویکتور کورچنوی در تهران حضور داشتم، ایشان به کرات از بابی فیشر به عنوان بزرگترین اشاعه دهنده شطرنج یاد کردند. کورچنوی اضافه کرده بود: فیشر که در دنیا از محبوبیت خاصی برخوردار است، با مصاحبه ها، تبلیغات و جنجال های رسانه ای خود سهم بزرگی در پیشرفت شطرنج و همچنین جذب اسپانسر ها و حامیان بزرگی مالی دارد.

همچنین وی خاطره هایی جالب از این اسطوره شطرنج بیان کرد که خواندن آن برای بازدیدکنندگان گرامی خالی از لطف نیست.

این خاطره ها را با یادداشت برداری ها در سر کلاس استاد ویکتور کورچنوی و همچنین رجوع به حافظه ی خود نگاشته ام و امیدوارم که این مقاله سهم کوچک دیگری در زنده نگاه داشتن یاد و خاطره این نابغه شطرنج دنیا داشته باشد.

ترجمه خاطرات ویکتور کورچنوی {در زمان حیات فیشر} به این شرح است:

گفته می شد بابی فیشر آدم شروری است، زیرا وی با بازیکنان دعوا و جنگ روانی به راه می انداخته است. ولی واقعیت اصلا این نیست. فیشر همیشه رابطه ی خوبی با شطرنج بازان شوروی سابق داشت و همیشه در مقابل آنها خاضعانه و با فروتنی مثل یک شاگرد در مقابل یک معلم صحبت می کرد.

موقعی که من پس از مشکلات فراوانی که در دولت شوروی داشتم مجبور به ترک وطن شدم و به کشور سوئیس برای گرفتن تابعیت این کشور مهاجرت کردم، {این را هم بگویم که این اقدام من به این سادگی ها هم نبود بطوریکه دولت و همینطور  KGB  برای برگرداندن من به شوروی، خانواده ام را به گروگان گرفته بودند و به آن ها اجازه سفر به سوئیس و ملحق شدن به من را نمی دادند}  اولین پیغامی که دریافت کردم به این مضمون بود:

سلام
به خاطر حرکت صحیحی که انجام دادید به شما تبریک می گویم.فیشر فردی خود ساخته بود که تنها روی پای خود می ایستاد. اصلا می شود گفت که وی نرمال و طبیعی نبوده است!در همان شب بنده سخنرانی ای داشتم و در آن سخنرانی اعلام کردم که "من امروز با فیشر ملاقات داشته ام". { فیشر به من نگفته بود که از ملاقات با وی به کسی نگویم}

و درست پس از این جمله ی من بود که کار تمام شد و رابطه ی من با فیشر کاملا قطع گردید.

بلافاصله پس از این جمله ی من زمزه هایی در جمعیت شروع شد: فیشر در پاسادناست ... فیشر در پاسادناست!!!

 

در ادامه راجع به فیشر باید بگویم که وی علی رغم درآمد خوبش از شطرنج به هیچ وجه فرد ثروتمندی نبود !

وی 200 هزار دلار صرف مبارزات و جنجال هایش کرده بود . یعنی بیشتر دارائی خود را !!

تا یادم نرفته است بگویم: همان طور که می دانید فیشر بدون اینکه از کسی شکست بخورد مقام قهرمانی جهان را از دست داد.
"او خود را قهرمان جهان می دانست" زیرا کسی وی را شکست نداده بود که این مقام را از وی بگیرد!

فیشر را به خاطر انجام این کار به دو دلیل محکوم می کنند. عده ای می گویند چون می ترسیده، مسابقه نداده است {که با توجه به اخلاق فیشر این بسیار دور ذهن است} و عده دیگر علت را از دست دادن علاقه ی فیشر نسبت به شطرنج می دانند. به نظر من که هیچ کدام از این ها واقعیت ندارد.

بگذارید یک خاطره ی دیگر از فیشر بازگو کنم. درست در زمانی که پول های فیشر ته کشیده بود و وی روز به روز حساب می کرد به او یک پیشنهاد خوب شد.به فیشر مبلغ دو میلیون دلار پیشنهاد شد که در کنار پیانویی عکس بگیرد {برای تبلیغات}. اما فیشر که بسیار جنتلمن بود ناباورانه این پیشنهاد را رد کرد!!!

وی دلیل خود را بدین شکل اعلام نمود: "من پیانو بلد نیستم و درست نیست که من این کار را انجام دهم! "

فیشر از سال 72 تا 92 به جز سه بازی که با کامپیوتر انجام داده است در هیچ رقابتی شرکت نکرد.

به هر حال به نظر من این بدترین حرکتی بود که فیشر در تمام دوران زندگی خود انجام داده بود. {منظور آن سه مسابقه با کامپیوتر است} چون که دوستدارانش با مطالعه آن بازی ها متوجه شدند که فیشر دیگر آن فیشر شش دانگ قبلی نیست و ستاره آنها رو به افول است ... رضا مهدی پور

 

___________________________

 

فیشر در همان شب من را متهم کرد {رضا : متاسفانه در اینجا دقیقاً صحبت های استاد کورچنوی را متوجه نشدم ... یا طی یک نامه که در همان شب به دست کورچنوی رسید و یا ملاقات یکی از همراهان فیشر با کورچنوی} که با KGB  همکاری می کنم. طبیعتا پس از این جریانات رابطه ام با فیشر به طور کلی قطع گردید. {بسیار ناراحت بودم که فیشر راجع به من اینگونه تصور کرده است}

 

 

 

 

.



فیشر بزرگمردی بود که زندگی خود را با استواری بر عقایدش گذراند.
به طوریکه سرانجام این عقاید کار دستش داد و پس از اینکه به طور غیر مستقیم از زادگاهش
 آمریکا رانده شد، سال های آخر عمر خود را در تبعیدی ناخواسته در ایسلند به سر برد...

روحش شاد و یادش گرامی باد

 

 

درست همین جا بود که استاد آهی کشید و ادامه داد: شطرنج، بازی سختی است برای آدم هایی که قدرت دارند.

شطرنج هم مستلزم این است که انسان برای آن انرژی بگذارد و هم انسان در آن به یک نوع دیوانگی و جنونی عجیب نیاز دارد !!!

فیشر خدمت عمده ای به شطرنج و ارتقای آن در دنیا داشت که هیچ کس تا به این حد نداشته است. به همین علت این اقدامات وی احترام ویژه ای را نیز برای او به ارمغان آورد.

 

از همان زمانی که بسیار جوان بود {و حتی می شود گفت زمانی که هنوز یک استاد تراز اول و با تجربه نبود} وقتی در مسابقات بزرگ به پیکار می پرداخت متوجه شد که استادان بزرگ روس {به مانند گلر، پتروسیان و کرس} در مسابقات طی اقدامی کثیف به تبانی های پنهانی و از پیش تعیین شده می پردازند. فیشر در آن زمان نیز ساکت ننشست و شجاعانه در مصاحبه ها و سخنرانی های خود پرده از این دسیسه های پنهانی بر می داشت و آنها را رسوا می نمود.  

 بعد ها نیز فیشر دست از این کارها برنداشت و در پاره از اوقات یک تنه و به تنهایی با یک لشکر از شوروی جنگید.

 

در مسابقه ای که بر سر احراز قهرمانی جهان با اسپاسکی داشت، حریفش بوریس اسپاسکی با یک لشکر و تیم کامل {منظور تیم کوچ و مربیگری است} آمده بود ولی فیشر تنها لومباردی را داشت. اخلاق فیشر تا به این حد عجیب بود که وی لومباردی را تنها مسئول تحویل نامه ها کرده بود و لومباردی حتی حق دست زدن به مهره را هم نداشت!!!

فیشر حتی در آن زمان نیز از خیلی از کشورهای دنیا تقاضا دریافت کرده بود که شاید خیلی هم یوگسلاوی بهتر بودند. {مثل اسپانیا} ولی وی با یوگسلاوی موافقت کرد تنها به این علت که در آن زمان یوگسلاوی با کل سیاست های بین المللی جهان ضدیت داشت.

در سال 1977 که من یکسری مسابقات سیمولتانه در آمریکا و در شهر های مختلف آن از جمله دیتروید، نیواورلئان و ... داشتم، من مطمئن بودم که فیشر بازی های من را دنبال می کند.

از همین رو وقتی که در امریکا بودم، یکی از همراهان من به دفتر فیشر تماس می گیرد و یک فرد ناشناس جواب وی را می دهد ...

همراه من به او اطلاع داد که من به امریکا آمده ام و مایلم فیشر را ملاقات کنم و ...

سرانجام پس از انجام اقدامات اولیه به همراه من گفته می شود که : آقای فیشر گفته است به آقای کورچنوی بگوئید که در فلان شهر که رسیدید به فلان خیابان و آدرس بیایید و در آنجا فیشر را ملاقات خواهی کرد!

این درحالی بود که هیچ کس از محل دقیق زندگی فیشر خبر نداشت و فیشر مدت زیادی بود که در انظار عمومی ظاهر نشده بود.

کورچنوی ادامه داد من خیلی خوشحال شدم و حالا می دانستم که فیشر را به زودی در منطقه ی پاسادنا ملاقات می کنم.

من به سر قرار رفتم. این را هم بگویم همان طور که می دانید، امریکا کشوری است که مردم دقیقه ها را نیز می شمارند ولی با این حال دقیقا به یاد دارم که فیشر در کمال ناباوری 53 دقیقه در سر قرار دیرتر حاضر شد!!!

عجیب بود. فیشر در این برهه از سال با کلاه آمده بود. آن هم چه کلاهی! بجز آلاسکا مطمئن بودم که در این زمان هیچ کس در هیچ جای دنیا کلاه بر سر نمی گذارد!!! از همین جا بود که فهمیدم که او از شناخته شدن خود نگران بود. 

بعد از سلام، من را به مقصد امنی راهنمایی کرد و کلاهش را برداشت. پس از کمی قدم زدن {و فکر کنم صرف چای} راجع به شطرنج بیشتر صحبت شد.

این را بگویم که فیشر در آن ملاقات برای من ، 10 کتاب آورد. برای من 10 کتاب آورد با مضمون های مختلف!

یکی از کتاب ها راجع به مضرات سیگار کشیدن بود! {چون من در آن زمان خیلی سیگار می کشیدم}

و یکی از آن ها، کتابی بسیار جالب و عجیب بود که در آن نقشه های بود که یهود و یهودیت داشته و دارد.

این کتاب راجع به این بود که یهودیت چه نقشه های پنهانی ای دارد که می خواهند با توسل به این نقشه ها دنیا را به تسخیر در آورند. {فیشر به شدت ضد یهود بود}.

پس از ملاقات با فیشر از او جدا شدم برای استراحت به هتل محل اقامتم بازگشتم.

 

منبع:«آچمز، سایت تخصصی شطرنج ایران»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی