گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات
۳۰
مرداد
۹۲

 مهاتما گاندی

مردم هند از مهاتما گاندی (1948-1869) با عنوان «باپو» به معنای پدر یاد می‌کنند.

 

شطرنجباز ناشی (گاندی و شطرنج)

  مهاتما گاندی

تصویری از گاندی در افریقای جنوبی در سال 1895.

 

ماه آوریل 1893 بود که با ذوق و رغبت تمام برای آزمایش بخت[از بمبئی] به سوی افریقای جنوبی به راه افتادم. پس از سیزده روز به اولین بندر که «لامو» نام داشت رسیدیم.

تا این زمان با ناخدای کشتی دوست شده بودم. علاقه عجیبی به بازی شطرنج داشت و چون ناشی بود مایل بود با کسی بازی کند که از خود ناشی تر باشد، لذا مرا دعوت کرد. قبلاً خیلی چیزها از شطرنج شنیده بودم، ولی تا به موقع دستم به مهره اش نخورده بود.

شطرنجبازان می گفتند انسان در این بازی فرصت و میدان بزرگی برای آزمایش هوش دارد.

ناخدا طرز بازی را به من آموخت و دید شاگرد خوبی هستم، زیرا آن چه در من زیاد وجود دارد همانا صبر و حوصله است. در تمام بازی ها می باختم و این امر سبب شادی وی و ازدیاد اشتیاقش به بازی با من و آموختن رموز فن به شاگردش می شد. (1)

از شطرنج خوشم آمد، اما نه بعد از آن مسافرت دوباره بازی کردم و نه اطلاعات خود را به ماوراء حرکت مهره ها وسعت دادم.(2)

 

1392/5/29

نیما جوانبخت

--



پی نوشت:
1. روزنامه اطلاعات. ضمیمه فرهنگی. شماره 25352. مورخ 1391/4/14. ص3. در راه هندوستان(مهاتما گاندی به روایت گاندی).
2. روزنامه اطلاعات. ضمیمه فرهنگی. شماره 25357. مورخ 1391/4/21. ص3. در راه هندوستان(مهاتما گاندی به روایت گاندی).

  • سید شهاب طاهری
۲۸
مرداد
۹۲

انتشار فایل سخنرانی روانشناسی در شطرنج
متن سخنرانی روانشناسی در شطرنج جهت استفاده عموم در سایت فدراسیون شطرنج قرار گرفت.

پیرو برگزاری جلسه سخنرانی دکتر کامبیز کامکاری در تاریخ 92/3/9 متن سخنرانی مذکور جهت استفاده جامعه شطرنج کشور در سایت فدراسیون قرار گرفت.

در این اطلاعیه ، مسئول کمیته آموزش و پژوهش , استعداد یابی فدراسیون از همکاری آقایان دکتر کامبیز کامکاری ، خانم دکتر شکر زاده ، مهندس هادی کریمی و آقای محمد امین موفق در تهیه این فایل آموزشی قدردانی نموده است.

جهت طرح نظرات ، پست الکترونیکی کمیته آموزش ، پژوهش و استعدادیابی pajoohesh@ircf.ir در اختیار علاقمندان می باشد.

 

  • سید شهاب طاهری
۲۶
مرداد
۹۲

همراه خود نسیم صبا می برد مرا

یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟

سوی دیار صبح رود کاروان شب

باد فنا به ملک بقا می برد مرا

با بال شوق ذره به خورشید می رسد

پرواز دل به سوی خدا می برد مرا

گفتم که بوی عشق که را می برد ز خویش؟

مستانه گفت دل که مرا می برد مرا

برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی

یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا

 
  • سید شهاب طاهری
۲۶
مرداد
۹۲

دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید

نیمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید

روشنی بخش حریق مه و خورشید نبود

آتشی بود که از باده مستانه دمید

چه غم ار شمع فرومرد که از پرتو عشق

نور مهتاب ز خاکستر پروانه دمید

عقل کوته نظر آهنگ نظر بازی کرد

تا پریزاد من امشب ز پریخانه دمید

جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی

منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید

آتش انگیز بود باده نوشین گویی

نفس گرم رهی از دل پیمانه دمید

  • سید شهاب طاهری
۲۶
مرداد
۹۲

آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟

آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟

سیمین و تابناک بود روی مه ولی

سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا؟

دارد لبی که مستی جاوید می‌دهد

مینای می کجا و لب نوش او کجا؟

خفتم بیاد یار در آغوش گل ولی

آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟

بی سوز عشق ساز سخن چون کند رهی؟

بانگ طرب کجا لب خاموش او کجا؟

  • سید شهاب طاهری
۲۶
مرداد
۹۲

زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست

عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست

لاله بزم آرای گلچین گشت و گل دمساز خار

زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست

می کند هر قطره اشکی ز داغی داستان

گر چه شمعم شکوه دل را زبانی بیش نیست

آنچنان دور از لبش بگداختم کز تاب درد

چون نی اندام نحیفم استخوانی بیش نیست

من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن

ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست

تکیه بر تاب و توان کم کن در این میدان عشق

آن ز پا افتاده ای وین ناتوانی بیش نیست

قوت بازو سلاح مرد باشد کآسمان

آفت خلق است و در دستش کمانی بیش نیست

هر خس و خاری درین صحرا بهاری داشت لیک

سر به سر دوران عمر ما خزانی بیش نیست

ای گل از خون رهی پروا چه داری؟ کان ضعیف

پر شکسته طایر بی آشیانی بیش نیست

  • سید شهاب طاهری
۲۶
مرداد
۹۲
 

چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم

با گریه ساختیم و به پای توسوختیم

اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم

عمری که سوختیم برای تو سوختیم

پروانه سوخت یک شب و آسود جان او

ما عمر ها ز داغ جفای تو سوختیم

دیشب که یار انجمن افروز غیر بود

ای شمع تا سپیده به جای تو سوختیم

کوتاه کن حکایت شبهای غم رهی

کز برق آه و سوز نوای تو سوختیم

  • سید شهاب طاهری