گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

۷۴۸ مطلب توسط «سید شهاب طاهری» ثبت شده است

۱۵
مرداد
۹۲

شعر سنگ مزار فروغ فرخزاد :

 

فروغ فرخ زاد :

من از نهایت شب حرف می‌زنم 

 من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می‌زنم

اگر به خانه من آمدی برای من

ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه

که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

شعر سنگ مزار فریدون مشیری :

 

سفر تن را تا خاک تماشا کردی 

 سفر جان را از خاک به افلاک ببین

گر مرا می‌جویی

سبزه‌ها را دریاب با درختان بنشین

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

به سراغ من اگر می‌آیید

نرم وآهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

میرزاده عشقی :

خاکم به سر ز غصه به سر خاک اگر کنم 

 خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم

 

من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلاک

وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم 

 

 معشوق «عشقی» ای وطن، ای عشق پاک ما 

 ای آنکه ذکر عشق تو شام و سحر کنم

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

خورشید جاودانه می درخشد بر مدار خویش 

 

ماییم که پا جای پای خود مینهیم و غروب میکنیم هر پسین

 

از حسین پناهی

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

به روز مــرگ چــو تــابـوت مــن روان باشـد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

برای من مـگـری و مـگـو دریـــــغ دریــــــغ
بدوغ دیو در افتـــی دریــــــغ آن باشد

جنازه ام چو بـبـیـنـــــی مگو فــراق فــراق
مرا وصـــــال و ملاقات آن زمان باشد

مرا به گـــور ســــــپاری مـگــو وداع وداع
که گور پرده ی جمعیــــت جنان باشد

کدام دانه فرو رفـــــــت در زمین که نرســت
چرا به دانه ی انسانیت این گمان باشد

دهان چو بستی ازین سوی . آن طرف بگشای
که های هوی تو در جو لامکان باشد

مولوی

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

گر چه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر
باز کن ساقی مجلس سر ِ مینای دگر

امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر

مست مستم ، مشکن قدر خود ای پنجه غم

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

 
شکر وصد شکر ز بیراهه به راه آمده ایم
نه پی سیم و زر و ملک و سپاه آمده ایم
نه پی تخت و نه دنبال کلاه آمده ایم
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

از عماد خراسانی

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

عماد خراسانی :

 

چیست این آتش سوزنده که در جان من است ؟

چیست این درد جگر سوز که درمان من است ؟

 

از دل ای آفت جان صبر توقع داری

مگر این کافر دیوانه بفرمان من است

 

آنچه گفتند ز مجنون و پریشانی او

درغمت شمه ای ازحال پریشان من است

 

ماه را گفتم و خورشید وبخندید به ناز

کاین دو خود پرتوی از چاک گریبان من است

  • سید شهاب طاهری
۱۵
مرداد
۹۲

عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان
هوس گردش پیمانه اگر بگذارد
معتقد گردم و پابند و ز حسرت برهم
حیرت این همه افسانه اگر بگذارد
همچو زاهد طلبم صحبت حوران بهشت
یاد آن نرگس مستانه اگر بگذارد
شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانهء دیوانه اگر بگذارد
شیخ هم رشتهء گیسوی بتان دارد دوست
هوس سبحهء صد دانه اگر بگذارد
دگر از اهل شدن کار تو بگذشت عماد
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد

 

از عماد خراسانی

  • سید شهاب طاهری