گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

۲۴ مطلب با موضوع «شطرنج :: اشعار شطرنج» ثبت شده است

۱۱
مرداد
۹۲

صاحبا رای رفیعت که به معیار خرد

هست پیوسته چو میزان فلک حادثه‌سنج

پیش شطرنجی تدبیر چو بر نطع امور

از پی نظم جهان کرد بساط شطرنج


چرخ را اسب و رخی طرح کند در تدبیر

فتنه را بر در شه مات نشاند بی‌رنج


باز چون دست به شطرنج تفرج یازی

ای ز دست تو طمع رقص‌کنان بر سر گنج


شاه شطرنج که در وقت ضرورت ستده است

بارها خانه‌ی فرزین و پیاده به سپنج


چون ببیند که ترا دست بود بر سر او

هم در آن معرکه با پیل کند نوبت پنج

  • سید شهاب طاهری
۰۴
مرداد
۹۲

دل سفید و مهره های من سیاه

سر پراز اندیشه وچشمم براه


اسب پیغامی نمی‌آرد دگر

کو سواری نامه ای از سوی شاه


دیده‌ی سربازهایم اشکبار

بی وزیر و آرزومند رفاه


مهره از جایی به جایی برده ایم

دست تقدیر است این دل بی‌گناه


فیل غم ویرانی از حد برده است

قلعه ای کو رخ به رخ آییم آه

  • سید شهاب طاهری
۰۴
مرداد
۹۲

چنین گفت موبد که یک روز شاه

 

به دیبای رومی بیاراست گاه

بیاویخت تاج از بر تخت عاج

 

همه جای عاج و همه جای تاج

همه کاخ پر موبد و مرزبان

 

ز بلخ و ز بامین و ز کرزبان

چنین آگهی یافت شاه جهان

 

ز گفتار بیدار کارآگهان

که آمد فرستاده‌ی شاه هند

 

ابا پیل و چتر و سواران سند

شتروار بارست با او هزار

 

همی راه جوید بر شهریار

همانگه چو بشنید بیدار شاه

 

پذیره فرستاد چندی سپاه

  • سید شهاب طاهری
۰۴
مرداد
۹۲

 

هر کجا صفحه شطرنج بُوَد / راه سختی است در آن رنج بُوَد

راه اندیشه و زیبا بینی/ رابیاموز که جان را بینی

چون که بازیگر این میدانی / رسم بازی نَبُوَد حیرانی

شاه دشمن که همان شیطان است/ قصد ما کرده که آن پنهان است

هر که بر آن بت پنهان وجود/گشت غالب زده آن مهر سجود

جوهر و روحِ درون شاه بُوَد / چه خطرها که دراین راه بُوَد

رهبر و راهنما فرزین(وزیر) است / خرد و عقل که کارش این است

رخ این صحنه همان وجدان است / سنگر و قلعه این میدان است

فیل صادق که شجاعت دارد / در عوض اسب نجابت دارد

قامت بِیدَق(پیاده) ما طبق روال / می رود تا برسد سوی وصال

راه و رسم و هنر این بازی/ را بیاموز که دارد رازی

باید از آنچه که دور و وَرِ توست / بهره گیری که همان یاور توست

 

امیر افتخاری

  • سید شهاب طاهری