گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود

گنج سعادت

در این وبلاگ مطالب مفید،جالب و آموزنده ای در رابطه با شطرنج،کامپیوتر و فناوری اطلاعات،دین و مذهب،شعر و ادبیات، سرگرمی و... قرار خواهد گرفت.در صورتی که لینک های دانلود یا فایل های دانلود شده ، مشکلی دارد لطفا اطلاع دهید تا در اسرع وقت اصلاح شود. لطفا بنده رو از نظرات خودتون محروم نفرمایید.

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۷، ۰۹:۲۲ - محمدی
    سلام
نویسندگان
وب سايت ختم قرآن مجيد وب سايت ختم صلوات

حافظه خارق العاده آلخین

شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۳۹ ب.ظ

آلخین در بین مردم معروف بود به آدم با حافظه قوی  او در سال 1919 در یکی از شرکتهای فیلمبرداری کار میکرد روزی مردی وارد شرکت شد وبه آلخین گفت آقا ببخشید من با ولادمیر تشکین کار دارم .

آلخین رو کرد به وی و گفت آقای پولویکتف حال شما خوب است ؟

مرد گفت مگر ما همدیگر را میشناسیم ؟ آلخین گفت 4 ماه پیش شما در یکی از داروخانه های شهر دارویی سفارش دادید و دکتر  شما آقای زاسه داتلف بود برای دختر شش ساله شما بنام آنا موقعی که گلودرد داشت من در آنجا در صف ایستاده بودم بطور اتفاقی صحبت شما را شنیدم .

مرد با تعجب فقط به او نگاه میکرد . بعد آلخین گفت عینک شما یک شکل دیگری داشت وشما آنرا از جیب سمت چپ خود درآوردید و کیف پول شما هم از پوست کروکدیل ساخته شده بود .آلخین میخواست حرف خود را ادامه دهد که دید مرد سریع از شرکت خارج شدو دیگر هرگز به آنجا نرفت .

شبیه به این موضوع هم یکبار که آلخین برای کاری به اداره پلیس رفته بود متوجه صحبت افسر نگهبان با مردی شد که خود را ایوان تیخونوویچ معرفی میکرد ناگهان آلخین صحبت آنها را قطع کرد وبه مرد گفت شما میشود یکبار دیگر خود را معرفی کنید مرد گفت من ایوان تیخونوویچ بادروف هستم شما چرا از من اسم مرا میپرسید؟

آلخین جواب داد شما بادروف نیستید بلکه اورلوف هستید شما ایوان تیخونوویچ نیستید شما ایوان تیمافیویچ هستید شما دو سال پیش در یکی از ادارات پلیس خود را اینطور معرفی کرده بودید در سینه شما یک صلیب هم آویزان بود وزنجیر آن از استیل و زیر صلیب چرم بود .مرد ساکت شد افسر نگهبان دگمه پیراهن اورا باز کرد ودید همان صلیب در گردنش آویزان است مرد که خود را باخته بود رنگ و رویش عوض شد بعد معلوم شد او زندانی فراری اورلوف است پلیس از آلخین تشکر کرد و گفت شما اورا میشناختید گفت نه من یک لحظه در حالی که میخواستم سوار آسانسور شوم متوجه این مرد وصحبتش با پلیس آنزمان شدم .

  • سید شهاب طاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی